با آنکه سهم هریک از ما در ایجاد حرکتهای اجتماعی و فرهنگی شاید ناچیز باشد منتهی همیشه سعی کردهام آنچه که از دست خودم ساخته است را دریغ نکنم؛ از باب علاقه به هنر و از دریچهی تشویق حرکتهای فرهنگی سعی نمودهام هر وقت امکانی برای شرکت کردن در کنسرتهای موسیقی یا اجراهای نمایش باشد فرصت را مغتنم شمارم. چندی قبل با اطلاع از کنسرت استاد کیهان کلهر در سیتیسنتر اصفهان فرصت را غنیمت شمرده و بلیط این کنسرت را تهیه کردم؛ قبلاً کنسرت استاد معتمدی را در این سالن تجربه کرده بودم و از تمیزی سالن و کیفیت صدا نسبت به سالنهای فاجعهبار شهر اصفهان، لذت برده بودم. منتهی این بار متأسفانه موفق به گرفتن بلیط در فضای جلوی صحنه نمایش نشدم و در پارت دوم سالن ردیف اول بلیط گرفتم. بدیهی است که ردیف اول پارت دوم به خاطر وجود راهرو در جلوی خود فضای پا راحتتر است و دید خوبی دارد.
طبق معمول همیشه یک ساعت قبل از برگزاری عازم کنسرت شدیم و اینجا شروع فاجعه بود؛ نیم ساعت قبل از برگزاری به محل برگزاری رسیدیم که روی بلیطها نوشته شده بود دربها از نیم ساعت قبل از اجرا باز میشود منتهی خبری از باز شدن دربها نبود؛ حتی جایی برای نشستن تا باز شدن دربها نبود. کم کم به جمعیت افزوده شد تا رأس ساعت برگزاری همه جمع شده بودند ولی باز هم خبری از باز شدن دربها نبود؛ باورپذیر نیست که دربهای سالن یک ساعت پس از ساعت رسمی برگزاری باز شد.
برای ورود به سالن 1000 نفری یکی دو گیت ورود طراحی شده بود که بایستی تک تک بلیطها را اسکن میکردند صف طولانی و هل دادنها بهطوریکه وقتی از گیت رد میشدی حس رهایی از قفس و فتح یک سرزمین تازه را داشتی! نیم ساعتی هم صرف نشستن افراد شد یعنی دقیقاً در ساعتی که ساعت پایان کنسرت بود، کنسرت در حال آغاز بود!! حدود 1000 نفر هم قطعاً کار و زندگی و برنامهای ندارند برای بعد از کنسرت، که خدای ناکرده از آن باز شوند!!!
اما ای کاش فاجعه فقط به ساعت برگزاری ختم میشد!
با پیدا کردن ردیف صندلی با تعجب خبری از راهروی روبروی ردیف نبود!!!
صاحبان سالن برای اضافه کردن جمعیت سالن و درآمدزایی بیشتر بعد از طراحی و تکمیل سالن اقدام به کاشت و اضافه کردن ردیفهایی در فضای راهروی وسط سالن کرده بودند!! صندلیهایی که به وضوح در طراحی سالن نبوده و حتی روی تابلوهای شماره ردیف، فاقد شماره ردیف بود.
شیب راهروی سالن کمی به سمت پایین است و این باعث شده صندلیهای کاشته شده در راهرو کمی بالاتر از صندلیهای ردیف اول پارت دوم باشد! یعنی ردیف جلویی کمی بالاتر از ردیف نشستن ما قرار گرفته بود !!! دید ردیف نسبت به صحنه برگزاری کاملاً کور شده بود و تنها چیزی که دیده میشد پشت سرهای ردیف جلویی بود که عملاً در راهرو نشسته بودند!!!
همانقدر که صحنه فاجعهآمیز و دردناک بود، خندهدار بود و کمدی!! مگر میشود راهروی سالن را صندلی کرد آن هم بالاتر از ردیفهای عقبی!
خلاصه کنسرت شروع شد و آهنگها خوانده شد و ما هم از صدای ساز استاد کلهر لذت بردیم اگرچه تصویر را نداشتیم. کنسرت در ساعتی که پاسی از نیمه شب گذشته بود تمام شد و مردم شاکی و ناراضی از پولهایی که با بلیطهای بالای صد هزار تومانی به باد رفته و ساعتی نامناسب با برخوردهایی نامناسب بدون دیدن صحنه نمایش کنسرت به خانه میرفتند. قطعاً هزار بار در سایتها و مجلات و … از این گونه انتقادات شده منتهی کو گوش شنوایی؟؟
برگزاری یک کنسرت حاصل کار مشترک شرکت برگزارکننده است و مجموعه سیتیسنتر که هر دو فاجعهاند. سیتیسنتر با چنان سرمایهگذاری عظیمی به عنوان سرمایهی این شهر با انجام کارهای سطح پایین و ضعیفی همچون اضافه کردن دهها صندلی خارج از نقشه سالن برای درآمدی بیشتر و بالا بردن کذایی ظرفیت سالن آبروی این شهر را میبرد و مدیران و مالکان آن آنقدر از سر پولداری و غرور ارتباطی از بالا به پایین با مردم دارند که حتی کسی حاضر به شنیدن انتقاد آنها نیست؛ برگزارکننده هم که به جای کیفیت برگزاری فقط به فکر بادیگاردهای گولاخ با هیکلهای آنچنانیست که با قدم زدنهای بیدلیل و نمایشگونه؛ نشاندهند همانند کنسرتهای خارجی خیلی با کلاس است، در حالی که نه گیت ورود برنامهریزی شده، نه ساعت برگزاری، نه رسیدگی به اعتراضات مردم و نه هیچ چیز دیگری … صفر صفر صفر.
منتهی حرف و انتقاد اصلی نه از این برگزارکننده است نه از سیتیسنتر؛ داستان اصلی نوع برخورد با مردمی ست که پول دادهاند ، آن هم بلیطهای بالای صد هزار تومانی برای دیدن یک برنامه یک ساعت و نیمه، بسیار بیادبانهتر از برخورد چوپان است با گوسفندانش!
فردای شب کنسرت استاد کلهر به دعوت یکی از دوستان رفتیم کنسرت استاد قربانی در باغ چهلستون اصفهان؛ فاجعه دهها بار عظیمتر بود؛ ساعت برگزاری، کیفیت برگزاری؛ کیفیت صدا و و و ….
اصلا هنر و کنسرت گذاری فقط تبدیل شده است به پولزایی؛ پولزایی برای خواننده، برای گروه موسیقی، برای برگزارکننده، برای صاحب مکان و … مردم هم که فقط شیرهایشان دوشیده میشود ، گوشتشان خورده میشود و استخوانشان شکسته میشود و نه جای اعتراضی، نه جای بهبودی … . دهها سال است این وضع نه فرقی کرده و نه فرقی خواهد کرد. بیشک 5 صفحه تمام میتوان از کاستیهای فاجعهبار همین کنسرت آقای علیرضا قربانی در اصفهان نوشت.
منتهی همه به لحاظ پولزایی راضیاند به غیر از مردمی که تفریحی به جز همین کنسرتهای اندک آن هم در سبک سنتی و کلاسیک ندارند. چه فایده دارد حرف زدن و نوشتن و حتی چه فایده دارد بیان تأسف.
آش همین آش و کاسه همین کاسه است.



