داوطلبان خانم جویای کار را اغلب میتوان به گروههای زیر دستهبندی کرد:
گروه اول مطلوبین: همان گروه کاریست که بنده اسم آن را گذاشتهام کارجوی مطلوب؛ این افراد اولویت اولشان کار و شغل و درآمدزاییست؛ به انجام کار همت کامل دارند؛ حاشیه ندارند، اهل تلفن و شبکههای اجتماعی جز در موارد ضرور و لازم نیستند. مسئولیتپذیرند و جوابگو؛ مال و منافع شرکت را مال و منافع خود میدانند؛ از دل و جان مایه میگذارند و دلسوزند. تخصص دارند و به دنبال تخصصهای جدیدند؛ مشتاق کارند و به دنبال رشد شغلی و ارتقاء درآمد و … .
قطعا این نیروها مطلوبیت دارند و مد نظرند منتهی تنها مشکل کوچکی که وجود دارد آن است که نیستند! یعنی وجود ندارند!
این نیروها آخرین بازماندههای متولدین دههی 50 و اوایل 60 هستند و قطعا تا سال 1398 حداقل نیمی از خدمتشان را گذراندهاند. چنین نیروهایی در هر سازمانی جایگاه مستحکمی دارند و امورات آن شرکت را به دست دارند و در کاریابیها و روزنامهها و آگهیهای استخدامی تلگرامی دنبال کار نمیگردند!
گروه دوم مطبوعین : قطعا بیش از نیمی از مراجعان کارجوها در این روزها به این گروه تعلق میگیرد؛ این افراد اولویت کار و شغل برایشان اولویت سوم یا چهارم است. به انجام کار محوله همتی ندارند در عین حال مخالفتی هم با انجام کار ندارند. حاشیه دارند! به شدت اهل تلفن و شبکههای اجتماعیاند؛ اغلب حداقل دو خط موبایل دارند. مسئولیتپذیر نیستند و حاضر جواباند. سلسله مراتب سازمانی را رعایت نمیکنند. مال و منافع شرکت را وقتی برایش ارزش قائلاند که مال و منافع خودشان بشود!
گهگاه تخصصهای بسیار خوبی هم دارند و مشتاق کار هستند ولی نه برای اصل رشد و ارتقاء و ارزش ذاتی کار بلکه به خاطر منافعی که اسم شاغل بودن دارد. منافعی همچون اینکه فرد شاغل هر روز بیرون از خانه است و ساعت رفت و آمدش کمتر دیده میشود؛ شاغل چون درآمد دارد، حرف شنوی از پدر و مادر ندارد یا لااقل کمتر دارد؛ شغل، کلاس اجتماعی دارد و مهمتر از همه زمینهساز است، زمینهساز ایجاد روابط؛ روابط با همکار آقا یا روابط با مدیران مجموعه یا روابط با مشتریان سازمان یا روابط با همکاران سازمان و . . . ؛ روابطی که منافعی به مراتب بزرگتر از نفع مالی آن شغل دارد.
این کارجوها که عمدتا اواخر دهه شصت و دههی هفتادیاند؛ هیچ چیزی را آنقدرها مهم نمیگیرند؛ همه چیز را از بعد لذتطلبی لحظهای مینگرند و اگر شغل با لذت و سایر منافعشان همخوانی داشته باشد در شغلشان میمانند و اگر هم هر زمانی با منافعشان همخوانی نداشته باشد بدون توجه به هزینهی آن برای سازمان، شغلشان را ترک میکنند.
این نیروها تحمل داد و فریاد و استرس ندارند، نیاز به محیط دوستانه و شوخی و گپ و ناز دارند. با کارفرما بر سر حقوق و دستمزد و بیمه کنار میآیند منتهی باز هم به شرط برآورده شدن سایر منافع چون همانطور که گفته شد اولویت اولشان کار نیست.
یادم نمیرود دختری را که به تخصص مورد نیاز آن سازمان کاملا مسلط بود ولی در همان مصاحبه عنوان میکرد که از شهرستان آمده و اینجا مستقل زندگی میکند و هزینهی ماهیانه برایش 7-6 میلیون تومان است و هر جا بتواند این هزینه را به هر نحو تقبل کند آنجا کار میکند!
و یا نیرویی را که به خاطر اشتباه در طراحی یک صفحه در فتوشاپ ، عکس هلو را به جای سیب گذاشته بود و کاتالوگ رفته بود برای چاپ و 4 میلیون تومان کاتالوگ به درد سطل آشغال میخورد ولی وقتی با داد و فریاد مدیر سازمان مواجه شد، فردا صبح سر کار نیامده بود و گفته بود اینجا استرس شغلی دارد!
و یا نیرویی که آشکارا در روز اول آزمایشی با بانگ بلند در حضور همکاران آقا و خانم از مشکل پیدا کردن دکتر برای سقط جنین دوست مجردش صحبت میکرد و هزینههای بالای آن!
در جمعبندی این گروه آنکه این گروه به جای مطلوبیت، مطبوعیت دارند به شرط آنکه استانداردها و خط قرمزها و سیاستهای آن سازمان منطبق باشد با این نگرش وگرنه مایهی عذاباند و غیر قابل تحمل.
استخدام این نیروها هم فال است و هم تماشا ، اگر اهل باشید ! ! !
این مطلب ادامه دارد ( . . . )



