نوشته ها
Notes
کارجوی مطلوب یا مطبوع ؟؟(بخش چهارم)

در قسمت چهارم و آخر مطلب افراد جویای کار، به بیان تجربیات شخصی این سال‌ها در مواجهه با آقایان جویای کار می‌پردازم؛ برای چندمین بار تأکید بر این نکته ضروری است که مطالب بیان شده، نه آیات قرآن است و نه حدس و گمان و دیدگاه شخصی؛ صرفاً بیان تجربیات است. متأسفانه در بازخورد قسمتهای قبلی شماری از خوانندگان مطلب؛ بدون آنکه اصل مطلب و مشکل موجود و سمت و سوی حرکت نیروهای جویای کار را در بیان تجربیات مدنظر قرار دهند و بیندیشند، صرفاً به جنسیت توجه نموده‌اند.

امروزه واژه‌هایی مثل حمایت از خانم‌ها یا دیدگاه‌هایی مثلاً فمینیستی بیش از هر ظلمی در تاریخ در حق زنان این مملکت ظالمانه است چرا که به جای ریشه‌یابی و تمرکز بر رفع تبعیض‌های تاریخی در خصوص زنان و رشد فکری و اجتماعی و فرهنگی جامعه، با پاپیون زدن‌های روشنفکرانه و دوچرخه سوار شدن و جیغ زدن در ورزشگاه می‌خواهند برابری حقوق زنان را به همین سطح سخیف تنزل دهند و کام زنان را به آبنباتی شیرین کنند و حس فتح قله‌های سر به آسمان کشیده را در آنان به وجود آورند ولی در هیچ رسانه‌ی روشنفکری به اینکه این زنان چه می‌کنند و چگونه تأمین معیشت می‌کنند و آمار فحشا و نگرش پنهان جامعه به زنان و وضعیت آن‌ها در محیط کاری و شغلی و عدم وجود شرایط ازدواج و تشکیل خانواده و هویت فکری و اجتماعی زنان کلامی حرف نمی‌زنند؛ بگذریم…..

آقایان جویای کار ر ا اغلب می توان به گروه‌های ذیل تقسیم‌بندی کرد:

1.گرسنگان: معمولا وقتی می‌خواهم در مدت زمان مصاحبه صرفه‌جویی کنم و وقت کارجو و خودم را هدر ندهم در اولین سوال می‌پرسم آقا شما بابای پولدار دارید؟

در جواب تعجب فرد مصاحبه شونده می‌گویم متأسفانه یا خوشبختانه به کرات به بنده ثابت شده که آنچه در آقایان، تعهد و دوندگی و وابستگی به کار ایجاد می‌کند، نیاز ایشان است. گرسنه بودن که روی این گروه اسم گذاشته‌ام به معنای خالی بودن شکم از قوت و غذا نیست . بلکه عدم تأمین نیازهای هرم مازلو است. حال چه در پایین‌ترین سطح آن یعنی خوراک و سلامت و یا چه درسطح بالاتر همچون نیازهای اجتماعی و امنیتی و …

گرسنگان صبح‌ها کله سحر از خواب بلند می‌شوند و خود را با هر وسیله‌ای رأس ساعت به سر کار می‌رسانند؛ از انجام اضافی‌کاری و مأموریت هراسی و شکایتی ندارند بلکه خوشحالند که در پایان ماه حقوق بیش‌تری می‌گیرند؛ در محیط کار دنبال حاشیه و دعوا و سخن‌چینی نیستند. کار را مقدس می‌دانند زیرا که از این محل زندگی‌شان را تأمین می‌کنند و به چشم تفریح به کار نگاه نمی‌کنند. جدی‌اند و در محیط کار به دنبال روابط احساسی و …. با جنس مخالف نیستند. از محول کردن کارهای جدید طفره نمیروند و به شدت دنبال رشد کاری و درآمد بیش‌تر هستند. کار را بخشی که نه، خود زندگی می‌دانند.

خوشحالی و امنیت و سلامت را در خانواده‌شان مرهون و مدیون محیط و آدمهایی می‌دانند که از صبح تا عصر با آن‌ها کار می‌کنند و باعث آن می‌شوند که درآمدی حاصل شود که عزت و شخصیت مرد را در جامعه و جلوی افراد حفظ کند و دستش را جلوی هر کسی برای تأمین نیازهایش دراز نکند. این نیروها چه خدماتی باشند چه اداری چه مهندسی و چه مدیریتی، شرکت و یا سازمان را بالا می‌کشند و رشد می‌دهند منتهی تنها مشکل کوچکی که دارند این است که نیستند! اگر هم باشند بازمانده‌های دهه 40، 50 و اندکی 60 هستند که هر جایی مشغول به کارند جداناپذیرند و رو به پایان دوران کاری. این گروه نیستند، نه به‌خاطر آنکه دیگر همه افراد نیازهایشان برآورده شده و گرسنه نیستند بلکه به‌خاطر تغییر فکر و نگرش افراد به زندگی.

2- بی‌عارها: تن پروری و بی‌غیرتی و بی‌کارگی امروز دیگر همچون دهه‌های قبل برای آقایان عیب و عار نیست؛ آقایان امروز به راحتی و بدون خجالتی ترجیح می‌دهند تا ساعت 10 و 11 صبح بخوابند؛ دردی برای نداشتن شغل ندارند، چه متأهل باشند چه مجرد. مجردها به راحتی دستشان جلوی پدرشان دراز است که پول تیپ و سر و وضع و فست فود و تفریحاتشان را بگیرند؛ متأهل‌ها هم تصور می‌کنند همین که فداکاری کرده‌اند و زن گرفته‌اند سقف آسمان را شکافته‌اند و باید از ایشان ممنون بود! این گروه سر کار هم بروند، روزی چند ساعت، آن هم کار لایت و سبک که فشاری وارد نکند! کسی بلند حرف نزند، دستور ندهد؛ نیاز مبرم به میز و صندلی دارند؛ گپ و گفت و اختلاط و یکمی هم کار تا صبح را به ظهر برسانند. ناهار را در منزل میل کنند و تابستان زیر پارچه نخی و زمستان زیر لحاف ساعتی را بخوابند! بی‌عارها حتی از خاری و خفت هم تکانی نمی‌خورند؛ در جواب اینکه چرا کار نمی‌کنی می‌گویند”مگر آدم بقیه‌ام! پس خودم چی؟؟”

در مصاحبه شغلی نیامده، از امکانات شغلی کار می‌پرسند، از نداشتن اضافه‌کار، از وضعیت سرویس و ناهار، از زمان پرداخت حقوق و از میزان سفت بودن صندلی کار! از امکان آفتاب سایه بودن اتاق کارشان و …

بی‌عارها در برخی موارد تخصص‌های عالی هم دارند؛ برقکاری را از خاطرم نمی‌رود که به کارش مسلط محض بود و پروژه‌ای را به ایشان محول کردم، هر روز ساعت 10 می‌آمد و ظهرها دو ساعتی می‌خوابید و اینقدر کند بود و با بی‌حالی کار می‌کرد که آبروی  ما را که معرفش بودیم، برد یا فراموش نمی‌کنم زمانی را که یارانه افراد برای اولین بار برقرار شده بود پسری را که کارگر خط تولید بود و 22 سال سن داشت و متأهل و یک بچه 6 ماهه! آمده بود دفترم و تقاضای اخراج داشت از کار! می‌گفت یک‌سالی بیمه بیکاری می‌گیریم و سه عدد هم یارانه و حداقل اموراتم فعلا می‌گذرد و تا یکسال آینده می‌خوابم و خیابان گردی می‌کنم!!!

3-دست کج‌ها: امروز شرایط مملکت و شنیدن روزانه اختلاس ها و دادگاه‌های فساد اقتصادی تصویر برخی از آقایان را آنچنان کرده که این مسئله امری عادی و روزمره است! در همان مصاحبه‌ی شغلی سوالاتشان بوی پول می‌دهد نه پول حقوق و دستمزد بلکه پول حاشیه‌ای، پول دزدی منتهی با کلاس!

پورسانت‌گیری از مشتریان، کمیسیون، حق مسلّم، عدم توجه کارفرما، گرفتن حقمان توسط خودمان، سهم ما از سود کلان شرکت، زنده کردن حق عرق جبین و ….

این افراد به موقع سر کار حاضر می‌شوند، اضافه‌کاری هم می‌کنند؛ اهل مأموریت و مسافرت کاری‌اند؛ معمولاً فعال‌اند؛ دل به کار می‌دهند امّا نه به همه‌ی کارها، به آن کارهایی که بوی پول می‌دهد، روابط عمومی خوبی دارند. هرچه محیط کار مستعدتر و آماده‌تر و امکان‌پذیرتر باشد برای دست‌کجی این افراد هم فعّال‌تر اند. در مشاغلی همچون کارپردازی حتی مجانی هم حاضر به استخدام‌اند.

این افراد که امروزه هم تعدادشان زیاد هست دنبال کارهایی می‌گردند که بتوانند حق خورده شده‌شان را از جیب مملکت و کار فرما در آورند. دست‌کج‌ها دوست دارند با چند سالی کار کردن بار زندگی را تا ابد ببندند و سال‌های مابقی عمر را به راحتی گذران عمر کنند! کارشناس فروشی را استخدام کرده بودم از اولین مأموریتش که برگشت و صورت هزینه داد دیدم روزی 5 بار نوشته هزینه چای 2هزاتومان! ویا جابجایی با تاکسی از فلان نقطه به بهمان نقطه 20 هزار تومان، در گوگل سرچ کردم دیدم دو نقطه با هم ده قدم فاصله دارند! صدایش کردم و طوری رفتار کردم که بفهمد با حقوق چند میلیونی زشت است این چند ده هزار تومان که در هزینه‌ها اضافه کرده، هفته بعد که مأموریت دوم را رفت، همان‌ها را نوشته بود! و یا کارپردازی را که استخدام کرده بودم با کلی معرف و مصاحبه در اولین هفته کاری رفته بود بابت خرید ماست غذاخوری کارخانه، از ماست فروش کیلویی 200 تومان !! پورسانت گرفته بود.

امروز کسی را که بشود مال و پول و آبرو و پرسنل شرکت را دستش بدهی ولی در کمال آرامش و کلاس، دست‌کجی نکند؛ شده است یافتن سوزن در انبار کاه.